تعريف لفظی و تعريف معنوی
منطقيين میگويند : آنگاه كه از چيستی يك شیء پرسش میشود مورد پرسش
مختلف است .
گاهی مورد پرسش معنی و مفهوم لفظ است . يعنی هنگامی كه میپرسيم فلان
چيز چيست ؟ آن " چيز " مورد سؤال ، خود همان لفظ است . و منظور از "
چيستی " آن ، اين است كه معنی لغوی يا اصطلاحی آن لفظ چيست ؟ فرض كنيد
در ضمن قرائت كتابی به لفظ " پوپك " بر میخوريم و معنی آن را
نمیدانيم ، از
ديگری میپرسيم كه پوپك چيست ؟ او در جواب میگويد : پوپك نام مرغی
است . يا مثلا در عبارت منطقيين به لفظ ( كلمه ) بر میخوريم ، از ديگری
میپرسيم كه ( كلمه ) در اصطلاح منطقيين چيست ؟ او میگويد : ( كلمه ) در
اصطلاح منطقيين عبارت است از ( فعل ) در اصطلاح نحويين .
بديهی است كه رابطه لفظ و معنی رابطهای است قراردادی و اصطلاحی ، خواه
اصطلاح عام يا اصطلاح خاص .
در پاسخ اينچنين سؤالی بايد موارد استعمال را جستجو كرد و يا به كتب
لغت مراجعه كرد . اينچنين سؤالی ممكن است پاسخهای متعدد داشته باشد و
همه آنها هم صحيح باشد . زيرا ممكن است يك لفظ در عرفهای مختلف ،
معانی مختلف داشته باشد ، مثلا يك لفظ در عرف اهل منطق و فلسفه ممكن
است معنی خاص داشته باشد و در عرف اهل ادب معنی ديگری . همچنانكه
لغت ( كلمه ) در عرف عام و هم در عرف علمای ادب يك معنی دارد ، و در
عرف منطقيين معنی ديگری . يا لغت ( قياس ) در عرف منطقيين يك معنی
دارد و در عرف فقها و اصوليين معنی ديگری .
وقتی يك لفظ در عرف واحد دو معنی يا چند معنی مختلف داشته باشد ، در
اينگونه موارد بايد گفت اين لغت در فلان اصطلاح به اين معنی است و در
فلان اصطلاح ديگر به فلان معنی ديگر است . پاسخهائی كه به اينگونه سؤالات
داده میشود ( تعريف لفظی ) ناميده میشود .
ولی گاهی كه از چيستی يك شیء سؤال میشود مورد پرسش معنی لفظ نيست ،
بلكه حقيقت معنی است . نمیخواهيم
بپرسيم ( معنی اين لفظ چيست ؟ ) معنی لفظ را میدانيم ولی حقيقت و كنه
معنی بر ما مجهول است . سؤال از حقيقت و كنه معنی است . مثلا اگر
بپرسيم : ( انسان چيست ؟ ) مقصود اين نيست كه لغت انسان برای چه معنی
وضع شده است . همه میدانيم كه لغت انسان برای همين موجود خاص دوپای
راست اندام سخنگو وضع شده است . بلكه سؤال از اين است كه ماهيت و
حقيقت انسان چيست ؟ بديهی است كه پاسخ صحيح چنين سؤالی جز يك چيز
نمیتواند باشد . يعنی ممكن نيست كه چند پاسخ متعدد همه صحيح باشد .
پاسخی كه به اينگونه سؤالات داده میشود ( تعريف حقيقی ) خوانده میشود .
تعريف لفظی بر تعريف حقيقی مقدم است . يعنی اول بايد مفهوم لفظ را
مشخص كرد و سپس آن معنی مشخص شده را تعريف حقيقی كرد . والا موجب
مغالطه و مشاجرههای بيجا خواهد شد .
زيرا اگر لفظی معانی لغوی يا اصطلاحی متعددی داشته باشد و اين تعدد
معانی مغفول عنه باشد ، هر دستهای ممكن است معنی و اصطلاح خاصی را منظور
نظر قرار دهند و آن را تعريف كنند ، غافل از اين كه هر كدام از اينها
چيزی را در نظر دارد غير از آن چيزی كه ديگری در نظر گرفته است و بیجهت
با يكديگر مشاجره میكنند .
عدم تفكيك معنی لفظ از حقيقت معنی موجب میگردد كه احيانا تحولات و
تطوراتی كه در معنی لفظ پديد آمده است به حساب حقيقت معنی گذاشته شود
. مثلا ممكن است لفظ خاصی ابتدا در
يك معنی ( كل ) استعمال شود و بعد ، اصطلاحات تغيير كند و عينا همان لفظ
بجای ( كل ) در مورد ( جزء ) آن ( كل ) استعمال شود . اگر كسی معنی لفظ
را از حقيقت معنی تفكيك نكند خواهد پنداشت كه آن ( كل ) واقعا ( تجزيه
) شده است ، و حال آن كه در آن كل تغييری رخ نداده است بلكه لفظ مستعمل
در كل جای خود را عوض كرده و در جزء آن كل استعمال شده است .
اتفاقا در مورد ( فلسفه ) چنين اشتباهی دامنگير عموم فلاسفه غرب و
مقلدان شرقی آنها شده است و شايد توفيق بيابيم و در درسهای بعد آنرا
توضيح دهيم .
كلمه فلسفه يك كلمه اصطلاحی است و معانی اصطلاحی متعدد و گوناگونی
يافته است . گروههای مختلف فلاسفه هر كدام تعريف خاصی از فلسفه كردهاند
ولی اين اختلاف تعريف و تعبير مربوط به يك حقيقت نيست . هر گروهی اين
لفظ را در معنی خاص بكار بردهاند ، و همان معنی خاص منظور خويشتن را
تعريف كردهاند .
آنچه يك گروه آنرا فلسفه مینامد گروه ديگر آنرا فلسفه نمینامد ، يا
اساسا ارزش آنرا منكر است و يا آنرا به نام ديگر میخواند و يا جزء علم
ديگر میداند ، و قهرا از نظر هر گروه ، گروه ديگر فيلسوف خوانده نمیشوند
. از اينرو ما در پاسخ ( فلسفه چيست ؟ ) سعی میكنيم كه با توجه به
اصطلاحات مختلف به پاسخ بپردازيم . اول به پاسخ اين پرسش از نظر فلاسفه
اسلامی میپردازيم . و قبل از هر چيز ريشه لغوی اين كلمه را مورد بحث قرار
میدهيم